يكي از زيباترين آثاري كه مي توانيم از لئون تاستوي معرفي كنيم، كتاب جنگ و صلح مي باشد. اين كتاب داراي داستان زيبا و متفاوتي است كه هر خواننده و مخاطبي را در عمق خود فرو مي برد. اين رمان به اعتقاد بسياري از مردم به عنوان يكي از بهترين و كامل ترين رمان هاي تاريخي مي باشد. اگر به دنبال خواندن يك كتا خوب و با ارزش هستيد، مي توانيد اين كتاب زيبا را براي خواندن انتخاب كنيد. كتابي كه در كتاب اين كه مي تواند به عنوان يك سرگرمي براي شما باشد، درس هاي زيادي را به شما ياد مي دهد و شما را با داستان هاي زيبا و متفاوت زيادي مواجه مي كند. اين نوينسده در تمام زندگي خود توانست سه رمان مشهور و معروف بنويسند و سرانجام با رمان زيباي جنگ و صلح توانست به برتري خاصي در بين عموم مردن برسد. يكي از مهم ترين عقايدي كه اين نويسنده داشت ، اين بود كه رمان ها و داستان ها بايد براي روح و روان ادم ها مفيد باشند. اگر براي اولين بار مي خواهيد خواندن را آغاز كنيد، اين رمان زيبا و جذاب تالستوي را به شما پيشنهاد مي كنيم.
پشت جلد اول اين رمان آمده است:
جنگ و صلح در شمار آن معدود آثار ادبي است كه فراتر از معيارهاي عادي داوريهاي ادبي قرار ميگيرند؛ رماني است با جهاني بينهايت گسترده كه از دوراني خطير سخن ميگويد. پردامنهترين حماسه عصر خود است: يك «ايلياد» بهروز شده. جنگ و صلح تصوير كاملي از روسيه آن زمان است، تصوير كاملي از همه چيزهايي است كه در آنها، مردم سعادت و عظمت، اندوه و خواري خود را مييابند. يك عالم چهره و شور و شوق در اين رمان موج ميزنند.
تالستوي زماني نوشتن جنگ و صلح را آغاز كرد كه ۳۵ ساله بود، و اين سني است كه در آن استعداد آفرينش يك نويسنده معمولا در حد كمال است و هنگامي آن را به پايان برد كه ۷ سال گذشته بود.
در مقدمه رمان توضيح داده شده است كه نويسنده در هفت سال چگونه اين رمان را نوشته است، از چه افرادي الهام گرفته است و اتفاقات آن را بر چه اساسي نوشته است. در قسمتي از اين مقدمه ميخواينم:
جنگ و صلح را شعر روح روس دانستهاند كه به صورت حماسهاي رنگين سروده شده است.
خلاصه رمان جنگ و صلح
رمان با ماجراي يك مهماني آغاز ميشود. صلح و آرامش در همهجا برقرار است و خواننده در اين مهماني با برخي از شخصيتهاي مهم كتاب آشنا ميشود. اين مهماني وضعيت جامعه اشرافزاده را قبل از جنگ نشان ميدهد.
اما در اواخر همين مهماني كه سراسر شادي و زيبايي است، زمزمههايي از جنگ وجود دارد. افراد مختلف درباره ناپلئون صحبت ميكنند كه چگونه در اروپا ناآرامي ايجاد كرده است و به دنبال كشوركشايي در جهان است. جوانان با حرارت از ناپلئون صحبت ميكنند و هيچ فكر نميكنند كه او ممكن است روزي به روسيه هم حمله كند. همچنين از اعلاميههاي جنگ ميگويند و اينكه آيا بايد در جنگ احتمالي شركت كنند يا نه.
در انتهاي ضلع مردانه ميز گفتگو كمكم پرشورتر ميشد. سرهنگ ميگفت كه بيانيه اعلان جنگ در پترزبورگ منتشر شده و يك نسخه از آن همان روز با پيك مخصوص به فرماندار نظامي مسكو ابلاغ گرديده و خودش هم آن را ديده است. (كتاب جنگ و صلح – جلد اول – صفحه ۱۱۳)
پس از اين مهماني، فضاي كتاب رفتهرفته به سمت جنگ ميرود. شخصيتهاي مهم از پيوستن به ارتش ميگويند و فرماندهان در حال سازماندهي نيروهاي خود هستند. در اينجا مردم روسيه را ميبينيم كه بايد تصميم سختي بگيرند. روسها بايد آماده باشند تا با فرانسويهايي بجنگند كه علاقه بسيار زيادي به آنها دارند. آرزوي هر فرد روسي است كه روزي به فرانسه، به پاريس سفر كند. روسها به حدي به فرانسه علاقه دارند كه در مهمانيهاي خود اغلب به زبان فرانسوي صحبت ميكنند و دوست دارند فرزندان خود را براي تحصيل به فرانسه بفرستند. سبك زندگي فرانسوي را دنبال ميكنند و در بيشتر زمينهها راه فرانسويها را دنبال ميكنند اما حالا بايد تصميم بگيرند كه به جنگ با آنها بروند.
صحبت درباره همه شخصيتهاي كتاب تقريبا غيرممكن است (گفته ميشود بيشتر از ۵۰۰ شخصيت در اين رمان وجود دارد) اما در اينجا تلاش ميكنيم به چند شخصيت مهم اشاره كنيم. افرادي كه شخصيتهاي كليدي رمان محسوب ميشوند و اگر خواننده با دقت روابط آنها را زير نظر داشته باشد در طول خواندن رمان با مشكل مواجه نخواهد شد.
يكي از اين شخصيتها، ناتاشا است. دختر زيبا، پرجنبوجوش و سيزده ساله كنت رستف كه در رمان تاييد زيادي روي او ميشود. شخصيتي كه به شكل اساسي دستخوش تغيير و تحول ميشود. پيشنهاد ميكنيم هنگام مطالعه كتاب توجه ويژهاي به ناتاشا داشته باشيد.
يكي ديگر از شخصيتهاي مهم كتاب پيير است. فرزند نامشروع كنت بزوخف بزرگ. كسي كه بسيار مشهور و ثروتمند است. پيير كه به تازگي از فرانسه آمده است به دستور پدر از مسكو به پترزبورگ آمده و وارد محافل اشرافي ميشود. در ادامه پيير خود را وارث ثروت عظيم كنت بزوخف ميبيند و توجه همه را برميانگيزد.
از ديگر شخصيتهاي مهم رمان، پرنس آندرهي است. كسي كه آماده رفتن به جنگ شده است و با پيير در اين مورد در شب بعد از مهماني صحبت ميكند.
درباره رمان جنگ و صلح
جنگ و صلح رماني عظيم است كه هر خوانندهاي را شگفتزده ميكند. رماني كه در كنار داستان خود روايت مهمي از تاريخ را نيز دربرميگيرد. تالستوي خود اذعان دارد كه اندكي خصلتهاي فردي را فداي طرح تاريخي رمان كرده است.
روايت تاريخي كتاب در سراسر رمان گسترده است و تالستوي در بخشهايي خاص، به طور كلي جنبه داستاني را كنار ميگذارد و درس تاريخ ميدهد. و در ادامه همين درس تاريخي را در قالب داستان پيش روي خواننده قرار ميدهد، چيزي كه باعث ميشود از خواندن كتاب لذت ببريم. تعادل بين قسمتهاي تاريخي و داستاني كتاب به خوبي برقرار است و به هيچ وجه خستهكننده نيست.
همانطور كه در خلاصه كتاب اشاره شد، اين رمان شامل حمله ناپلئون به روسيه نيز ميباشد. جنگي كه رنج و بدبختي زيادي با خود به همراه داشت و نويسنده در بخشهاي مختلف درسهاي مهمي از اين موضوع تقديم خواننده ميكند. از جنگ و صلح ميتوان درسها و پيامهاي مختلفي دريافت كرد اما شايد وجه مشترك همه پيامهاي كتاب اين باشد كه: در اين دنياي پر از خشونت، پر از حماقت حاكمان، پر از جنگ و خونريزي، پر از نفرت و كينه، پر از ناآگاهي و حماقت، هنوز هم ميتوان شاد بود. هنوز هم ميتوان خوشبخت بود و در سختترين شرايط و در بدترين جنگها هنوز هم ميتوان عاشق شد و به زندگي اميد داشت.
ترس از جنگ ممكن است در دل هر فردي وجود داشته باشد اما اين ترس مانع ادامه زندگي نخواهد شد. رنج و مشقت حاصل از جنگ ممكن است تا سالها بعد از آن ادامه داشته باشد اما اين موضوع نبايد جلوي زندگي كردن را بگيرد. در واقع هر فردي آزاد است كه انتخاب كند به چه شكل با اين موضوع روبهرو ميشود.
يكي از درسهاي مهمي كه تالستوي در اين رمان به ما ميدهد همين موضوع آزادي است. در واقع تالستوي به ما ميگويد جنگي كه ميان فرانسه و روسيه اتفاق افتاد به سبب دستور ناپلئون و يا امپراتور روسيه نبود. اين جنگ نتيجه اجراي دستورهاي مختلفي در ردههاي مختلفي بوده است و نميتوان آن را به يك نفر نسبت داد.
تقريبا در همه جاي كتاب شما با توصيفات درجهيك روبهرو هستيد و اين موضوع در قسمتهاي جنگي كتاب به بالاترين سطح خود ميرسد. جايي كه ارتش دو كشور با هم روبهرو ميشوند و اين فكر در ذهنها شكل ميگيرد كه آيا اصلا اين جنگ ضروري است؟ چرا من بايد در اين جنگ شركت كنم و چرا بايد طرف مقابل را بكشم؟ رشد شخصيتي افراد در مواجهه با اين جنگ به خوبي در كتاب نشان داده شده است و ما ميبينيم كه در جنگ، آدمهاي بيگناهي حضور دارند كه زندگي براي آنها ميتوانست به طور كلي متفاوت باشد.
قطعا اگر با ادبيات روسيه آشنايي داشته باشيد ميدانيد كه وجود شخصيتهاي متعدد در كتابها امري عادي است. اما اين موضوع در رمان جنگ و صلح به اوج خود رسيده است و براي خوانندهاي كه تا به حال سراغ ادبيات روسيه نرفته، ممكن است گيجكننده باشد. بنابراين پيشنهاد ما اين است كه اگر تا به حال سراغ ادبيات روسيه نرفتهايد، براي اولين كتاب، رمان جنگ و صلح را انتخاب نكنيد. البته اين صرفا يك پيشنهاد است و بدون ترديد خواننده حرفهاي مشكلي با شخصيتها و داستان گسترده كتاب نخواهد داشت.
اينفوگرافيك رمان جنگ و صلح
براساس اين رمان يك اينفرگرافيك توسط كافهبوك ترجمه و بازطراحي شده است كه در آن خلاصه كتاب و همچنين جنبههاي مختلف رمان به خوبي منعكس شده است. توجه به نكات و موضوعاتي كه در اين اينفوگرافيك منعكس شده است، به درك بهتر رمان كمك ميكند.
البته بايد به اين نكته اشاره كنيم كه اگر اين رمان را نخواندهايد و روي افشاي داستان حساس هستيد، مطالعه اين اينفوگرافيك براي شما مناسب نيست. چرا كه در اينفوگرافيك خلاصه همه قسمتهاي مهم كتاب نيز ارائه شده است و بخشهاي مهم آن را بازگو ميكند.
جملاتي از كتاب جنگ و صلح
آزادي، برابري، اينها همه بانگ دهل است كه رسواييشان مدتهاست آشكار شده است. كيست كه آزادي و برابري را دوست نداشته باشد؟ خود منجي ما آزادي و برابري را تعليم داده است. خيال ميكنيد بعد از انقلاب مردم خوشبختتر شدهاند؟ برعكس، ما بوديم كه خواهان آزادي بوديم و بناپارت آن را نابود كرد. (رمان جنگ و صلح – جلد اول – صفحه ۵۵)
معتقد بود كه سرچشمه همه عيبهاي آدمي دو چيز است: يكي بيكاري و ديگري اعتقاد به خرافات. و دو فضيلت نيز بيشتر وجود ندارد: يكي كار و ديگري خرد. (رمان جنگ و صلح – جلد اول – صفحه ۱۴۶)
پرنس آندرهي گفت: «بله، شما او را، اين بناپارت را، ديديد؟ چطور بود؟ استنباطتان از او چيست؟» دلگاروكف كه پيدا بود به اين نتيجه كلي كه از ملاقات خود با ناپلئون به دست آورده دل بسته است، تكرار كرد: «بله، او را ديدم و مطمئن شدم كه بيش از هرچيز از يك درگيري همگاني وحشت دارد. اگر از روبرو شدن با ما نميترسيد چرا تقاضاي ملاقات با امپراتور را داشت. چرا پيشنهاد مذاكره ميكرد و از همه مهمتر چرا عقب مينشست. حال آنكه عقبنشيني با روش هدايت جنگ او منافات دارد. حرفم را باور كنيد. او ميترسد، از درگيري همگاني وحشت دارد. ساعت سرنگونيش فرارسيده است. اين را از من قبول كنيد.» (رمان جنگ و صلح – جلد اول – صفحه ۳۸۸)
اقرار بهخطا بزرگواري بيشتري ميخواهد تا اصرار در كشاندن كار بهجايي كه ديگر جبران ممكن نيست. (رمان جنگ و صلح – جلد دوم – صفحه ۴۷۱)
هر كس با ديد خودش زندگي ميكند. تو براي خودت زندگي ميكردي و ميگويي كه چيزي نمانده بود كه زندگيت تباه شود، و خوشبختي را وقتي شناختي كه شروع كردي براي ديگران زندگي كني، ولي كار من درست عكس اين بود. هدف من در زندگي كسب افتخار بود، ولي خوب، مگر افتخار چيست؟ همان عشق بهديگران است. ميل بهخدمت بهآنها براي لذتبردن از ستايش آنها. (رمان جنگ و صلح – جلد دوم – صفحه ۵۶۶)
هيچ حقيقتي در ذهن دو نفر يكسان جلوه نميكند. (رمان جنگ و صلح – جلد دوم – صفحه ۶۳۸)
پيداست كه سرنوشت ما همه جز تحمل مصيبت نيست. (رمان جنگ و صلح – جلد دوم – صفحه ۷۰۳)
همهشان تلاش ميكنند، رنج ميبرند، جان خود و روح جاويد خود را به فساد ميكشند تا نعمتي را به دست آورند كه لحظهاي بيش نميپايد و ما نه فقط اين معني را ميدانيم بلكه مسيح، فرزند خدا، خود به اين جهان خاكي آمد و به ما گفت كه اين زندگي آني بيش نيست و براي آزمودن ماست و با اين همه سخت به آن آويختهايم و گمان ميكنيم كه سعادت را فقط در آن خواهيم يافت. (رمان جنگ و صلح – جلد دوم – صفحه ۷۰۸)
رستف اسب خود را نگه داشت و ميكوشيد در چهره دشمنش نگاه كند و ببيند بر چه كسي پيروز شده است. يك پاي جوان فرانسوي در ركاب گير كرده بود و افسر بر پاي ديگر بر زمين ليلي ميكرد و از وحشت چشم درهم كشيده، هر لحظه منتظر ضربه ديگري بود و با چهرهاي از وحشت درهم پيچيده از زير به رستف فرامينگريست. چهره رنگپريده و به گل آغشته جوانش با آن موهاي طلايي روشن و چشمان آبي كمرنگ و چال مليحي كه بر چانه داشت هيچ خصمانه نبود و با جنگ و خونريزي سازگاري نداشت. سيماي سادهاش بيشتر براي بگووبخند و تالار پذيرايي مناسب مينمود. (رمان جنگ و صلح – جلد سوم – صفحه ۹۴۴)
كسي در نبرد پيروز است كه با عزم جزم و با اطمينان به پيروزي در آن شركت كرده باشد. (رمان جنگ و صلح – جلد سوم – صفحه ۱۱۰۷)
هر مدير و فرمانداري در دوران آرامش و دور از اغتشاش گمان ميكند كه چرخ زندگي مردمي كه اداره امورشان به دست او سپرده شده است فقط به نيروي او ميچرخد و همين آگاهي به ضرورت وجودش بزرگترين پاداش زحمات و تلاشهاي اوست. پيداست كه تا زماني كه درياي تاريخ آرام است حاكم – آبشناس با قايقي نااستوار، خود را با ديركي به كشتي كوهپيكر ملت بند كرده پيش ميرود و ميپندارد كه اوست كه كشتي بزرگي را كه خود به آن متكي است حركت ميدهد. اما وقتي طوفاني برخيزد و دريا متلاطم گردد و كشتي دستخوش امواج شود، ديگر گمراهماندن و خود را اسير وهم داشتن ممكن نيست. (رمان جنگ و صلح – جلد سوم – صفحه ۱۲۵۵)
در دل ميگفت: عشق! عشق چيست؟ عشق مانع مرگ است. عشق زندگي است. همهچيز، هر آنچه درك ميكنم فقط به آنسبب درك ميكنم كه عاشقم. همهچيز هست و فقط به آنسبب وجود دارد كه من عشق ميورزم. همهچيز فقط با ريسمان عشق بههم مربوط است. (رمان جنگ و صلح – جلد چهارم – صفحه ۱۳۸۲)
براي آنكه انسان بتواند راهي به طول هزار ورست را طي كند ناچار بايد اميدوار باشد كه در پايان اين راه چيز خوشايندي در انتظار اوست. (رمان جنگ و صلح – جلد چهارم – صفحه ۱۴۴۰)
وقتي انسان جانوري در حال مرگ را ميبيند وحشت ميكند، زيرا زوال موجودي زنده را – وجود خودش را – در نظر ميآورد؛ ميبيند كه موجودي زنده از حيطه هستي بيرون ميرود. اما هنگامي كه محتضر انساني باشد، آن هم انساني مورد علاقه، احساس گسيختگي نيز بر وحشت نيستي افزوده ميشود، زخمي روحي كه مانند زخم جسماني گاه كشنده است و گاه التيام مييابد، اما جاي ان هميشه دردناك ميماند و از تماس جسمي خارجي كه اسباب تحريك آن شود ميگريزد. (رمان جنگ و صلح – جلد چهارم – صفحه ۱۵۰۳)
هرگز هيچ فرماني به خودي خود و مستقل از فرمانهاي قبلي صادركردني نيست و رويدادهاي پيدرپي و متعددي را در بر ندارد. هر فرمان از فرمان ديگري ناشي است و هرگز به چند واقعه حاكم نيست و فقط ناظر بر لحظهاي از رويداد است. مثلا وقتي ميگوييم كه ناپلئون به ارتش خود فرمان جنگ داد فرمانهاي در زمان گسترده و به يكديگر وابستهاي را به صورت يك فرمان يكباره درهم ميآميزيم. ناپلئون نميتوانست فرمان جنگ روسيه را صادر كند و چنين نيز نكرد. يك روز دستور داد كه نامههايي چنين و چنان به وين و برلين و پترزبورگ فرستاده شود و روز ديگر احكامي به نيروي زميني و دريايي صادر كرد كه موجب صدور فرمانهاي ديگري ميشد كه به رويدادهايي مربوط شدند كه به ورود ارتش به روسيه منجر گشت. (رمان جنگ و صلح – جلد چهارم – صفحه ۱۶۶۶)
مشخصات كتاب
- عنوان: جنگ و صلح
- نويسنده: لئون تالستوي
- ترجمه: سروش حبيبي
- انتشارات: نيلوفر
- تعداد صفحات: ۱۶۹۲
- تعداد جلد:4
- پنجشنبه ۱۱ اردیبهشت ۹۹ ۲۲:۱۹ ۸۰ بازديد
- ۰ نظر