معرفي كتاب مادر

كتاب مادر در مورد زندگي كارگري مي باشد. در اين كتاب شخصيت په لاگي مادر يك كارگر است كه سعي بر اين دارد كه پسرش همانند همسرش نشود و شخصيت متفاوتي داشته باشد . پسر او به دنبال مبارزه با استبداد و زورگويي مي رود و با خواندن كتاب و تظاهرات و جنبش هايي بر عليه آن ها به را مي اندازد ك مادر را نيز با خود همراه مي كند.

كتاب مادر اثري از نويسنده روس، ماكسيم گوركي است. اثري كه براي درك جايگاه آن لازم است اطلاعاتي از تاريخ روسيه داشته باشيم. بايد بدانيم كه زندگي گوركي در ابتدا به چه شكل بوده است و بعد چه فعاليت‌هايي داشته و همچنين لازم است از وضعيت مردم و حركت‌هاي انقلابي كه در اوايل قرن بيستم شدت گرفته بودند آگاه باشيم. همه اين موارد است كه به ما نشان مي‌دهد چرا گوركي در آن زمان بيشتر از هر نويسنده ديگري مشهور بود. در ادامه خلاصه‌اي از وضعيت آن زمان كه در مقدمه مترجم به خوبي شرح داده شده بيان مي‌شود.

آثار نخستين ماكسيم گوركي از همان ابتدا منعكس كننده روابط مبتني بر زور و قدرت از سوي سرمايه‌داري بود. چيزي كه به شكل سريع در روسيه گسترش مي‌يافت و گوركي در كتاب‌هايش با بي‌توجهي به منافع شخصي به جوانمردي و شرافت انساني به نفع جامعه مي‌پرداخت. در اين زمان‌ها گوركي را مي‌توان فردي دانست كه قلبا سوسياليست بود. گوركي با سازمان حزب كارگري سوسيال دموكرات روسيه هم ارتباط داشت.

در تظاهرات سال ۱۹۰۲ جواني به نام پيوتر زالومف با پرچم سرخ در راس دسته تظاهركنندگان حركت مي‌كرد. اين جوان كه عضو كميته حزب بود بازداشت و محاكمه شد. كسي كه بعدها الگوي شخصيت پاول ولاسف در رمان مادر شد. گوركي بعدها موجبات فرار پيوتر زالومف را از سيبري فراهم كرد.

در سال ۱۹۰۵ ماكسيم گوركي براي نقشي كه در تظاهرات ژانويه داشت بازداشت به زندان تاريك پي‌يروپل منتقل شد اما بر اثر فشار افكار عمومي آزاد شد ولي همچنان تحت نظر پليس بود. مدتي بعد به فنلاند گريخت اما ارتباط خود را ارتباط خود را با سازمان‌هاي انقلابي حفظ كرد. سرانجام در ژانويه ۱۹۰۶ شروع به نوشتن كتاب مادر كرد. از سال ۱۹۰۲ كه گوركي طرح اين داستان را ريخت تا ۱۹۰۶ كه آن را روي كاغذ آورد اتفاقات زيادي رخ داد و نهضت كارگري پختگي پيدا كرد. در آن فاصله لنين حزب را تشكيل داده و مبارزات خود را آغاز كرده بود.

با توجه به شرايط گوركي قصد داشت كتابي موثر و محرك بنويسد. به همين خاطر رمان مادر را سريع و در طي چند ماه نوشت. لنين در اين مورد قدردان گوركي بود و شخصا به او گفت:

شما كار خوبي كرديد كه با عجله اين كتاب را نوشتيد، چون هم بسيار سودمند است و هم بسيار به موقع. بيشتر كارگران بدون شعور واقعي انقلابي و صرفا به‌حكم غريزه در نهضت انقلابي شركت كرده بودند. اينان اكنون مادر را مي‌خوانند و از آن فراوان بهره مي‌گيرند.

[ معرفي كتاب: رمان جنگ و صلح – همراه با اينفوگرافيك رمان ]

رمان مادر

داستان كتاب با شرح ۵۰ سال از عمر يك كارگر آغاز مي‌شود. كارگري كه در كارخانه كار مي‌كند و هر روز در دود كارخانه غرق است. خستگي او را آنچنان فرسوده كرده كه ديگر تحمل هيچ‌چيز را ندارد، تنها به مست كردن بعد از كار فكر مي‌كند و چند لحظه‌اي كه مي‌توان از دنيا جدا شد.

در خانه يكي از اين كارگران، شخصيت مادر كه په‌لاگي نام دارد زندگي سختي را تحمل مي‌كند. زني كه سر تا پا ملايمت و اندوه بود و دانه‌هاي سفيدي در سرش پيدا بود. په‌لاگي در تلاش است كه پسرش، پاول ولاسف، شبيه پدرش نشود. درنده‌خو نباشد و مست نكند. تلاش مي‌كند پاول را به مسير ديگري هدايت كند، مسيري كه خيال مادر را هم راحت كند. پس از مرگ پدر خانواده تحولات رفتاري پاول رفته رفته بيشتر و مسير متفاوتي كه او در پيش مي‌گريد آشكار مي‌شود. اما اين مسير چيزي نبود كه مادر مي‌خواست. اين مسير فقط نگراني‌هاي مادر را بيشتر مي‌كرد.

پاول شروع كرد به آوردن كتاب به خانه و به خواندن آن‌ها در خفا، و سپس آن كتاب‌ها را در جايي پنهان مي‌كرد. گاه نيز قسمت‌هايي از آن‌ها را روي يك تكه كاغذ رونويس و سپس پنهان مي‌كرد. (كتاب مادر نوشته ماكسيم گوركي – صفحه ۲۳)

په‌لاگي خوشحال بود كه پسرش مست نمي‌كند و او را كتك نمي‌زند اما خواندن كتاب‌هاي ممنوعه چيز ديگري بود. افكار پاول به حدي تغيير كرده بود كه مادر ديگر او را نمي‌شناخت. مادر از حرف‌هاي پاول درباره اينكه كارگران بايد درس بخوانند و بفهمند چرا زندگي اين همه به آنان سخت مي‌گذرد با عقل جور در نمي‌آمد. از نظر مادر زندگي كارگران هميشه به همين شكل بود. ترس سراسر وجود مادر را فرا گرفته بود و وقتي اين موضوع را با پسرش در ميان گذاشت پاول پاسخي محكم داشت:

از همين ترس است كه همه داريم مي‌ميريم! و كساني كه بر ما حكومت مي‌كنند از همين ترس بهره مي‌گيرند و باز بيشتر ما را مي‌ترسانند.(كتاب مادر نوشته ماكسيم گوركي – صفحه ۳۱)

پس از مدتي پاول دوستاني پيدا مي‌كند كه آن‌ها نيز آرماني مشابه دارند. خواندن كتاب‌ها بيشتر و بيشتر مي‌شود و آن‌ها تصميم مي‌گيرند كاري فراتر از حرف زدن انجام دهند بنابراين شروع به انتشار اعلاميه‌هاي آگاهي‌بخش مي‌كنند. اعلاميه‌هايي كه حساسيت‌برانگيز است و باعث باز شدن پاي ماموران به خانه په‌لاگي مي‌شود. ترس شدت مي‌گيرد اما په‌لاگي در همين لحظات است كه نشان مي‌دهد شخصيت يك مادر چقدر عظيم است. رفت و آمد دوستان پاول به خانه په‌لاگي نيز بي‌تاثير نيست و كم‌كم مادر را هم تحت تاثير قرار مي‌دهد. در حدي كه په‌لاگي دوباره خواندن را ياد مي‌گيرد و در بحث‌هاي ديگران شركت مي‌كند.

هدف و آرمان پاول و دوستانش مشخص است. هدفي كه براي مادر چنين بيان مي‌شود:

مادرجان! براي ما مليت و نژاد مطرح نيست، فقط اين مطرح است كه كي‌ها با ما رفيقند و كي‌ها با ما دشمن. تمام كارگران دنيا رفيق ما هستند و تمام پولدارها و تمام آنهايي كه بر ما و بر دوستان ما حكومت مي‌كنند دشمن. وقتي آدم با قلب خوبي به دنيا بنگرد و ببيند كه ما كارگران چقدر زياديم و چه نيرويي در ما هست دستخوش چنان شادي و نشاطي مي‌گردد كه در دلش جشني برپا مي‌شود! (كتاب مادر نوشته ماكسيم گوركي – صفحه ۵۱)

اما اين تازه شروع ماجرا است و هنگامي كه دستگيري‌ها و خشونت بالا مي‌گيرد، حركت‌هاي انقلابي شخصيت‌هاي داستان و به خصوص شخصيت مادر آغاز مي‌شود. جنبش‌ها و تظاهرات به زودي آغاز مي‌شود و كتاب به اوج خود مي‌رسد.

[ معرفي كتاب: رمان ظلمت در نيمروز اثر آرتور كوستلر ]

 

درباره كتاب ماكسيم گوركي

كتاب مادر اثر ماكسيم گوركي يك رمان انقلابي است. در هر صفحه از اين رمان حقيقت‌هاي تاريخي و انديشه‌هاي سوسياليستي مداوم تكرار مي‌شود و شايد همين موضوع باعث شده است كه ارزش ادبي كتاب كمتر شود. در واقع نويسنده آنقدر در تلاش براي گفتن حقيقت وضع موجود است كه تقريبا جنبه‌هاي هنري كتاب را رها كرده است. صحنه‌سازي‌ها و ترسيم فضاهاي كتاب در ابتداي رمان خوب است اما به مرور احساس مي‌كنيد ديگر ظرافتي در رمان وجود ندارد. اما پايان كتاب شايد يكي از درخشان‌ترين پايان‌هاي موجود در بين كتاب‌هاي انقلابي باشد.

اما بيان همين مفاهيم است كه گوركي را در شوروي بسيار محبوب و مشهور كرد. در حدي كه گفته مي‌شود حسادت تولستوي را هم برانگيخته است. رمان‌هاي گوركي با مفاهيم انقلابي وقتي منتشر مي‌شد همه شوروي از آن مطلع مي‌شدند و بعدها استالين هم به اهميت گوركي پي برد و ترجيح مي‌داد اين نويسنده بانفوذ را كنار خودش داشته باشد. استالين امتيازهاي زيادي در اختيار گوركي قرار مي‌داد و طبيعتا از او انتظاراتي هم داشت. در حقيقت مي‌توان گفت از گوركي استفاده ابزاري مي‌كرد. البته گفته مي‌شود كه استالين پسر گوركي را نيز تهديد مي‌كرد و مي‌گفت او را به سيبري تبعيد خواهد كرد.

رمان مادر درباره دوره‌اي از تاريخ است كه حركت‌هاي انقلابي عليه حكومت تزاري در جريان بود و اعتراضات روز به روز بيشتر مي‌شد. در كتاب زندگي كارگران يك كارخانه كه زندگي اسفناكي دارند بيان مي‌شود و خواننده مي‌تواند دليل خشمگين بودن آن‌ها را بفهمد. آن‌ها بايد سال‌ها كار كنند و بعد در فقيرترين حالت ممكن بميرند. اما پاول، به سمت آگاهي و شكستن اين چرخه گام برمي‌دارد. شروع به مطالعه و يادگيري مي‌كند و مشخصا انديشه‌هاي سوسياليسم را گسترش مي‌دهد.

انديشه‌هاي سوسياليستي و سخنان ماركس هم در كتاب فراوان ديده مي‌شود كه در صدر آن اين جمله قرار داره: كارگران جهان، متحد شويد. برخي از انديشه‌هاي شخصيت‌هاي مختلف كه در كتاب بارها و بارها به آن اشاره مي‌شود چنين است: «ما همه فرزندان يك مادر هستيم، فرزندان فكري واحد و شكست‌ناپذير، و آن حس برادري همه كارگران تمامي كشورها است.» «كارگران را دعوت مي‌كردند تا با هم متحد شوند و براي دفاع از منافع حقه خويش مبارزه كنند.» «تا زماني كه ثروتمندان هستند توده هيچ چيز نخواهد داشت، نه عدالت، نه شادي، نه هيچ چيز ديگر.» «مقصر آن كسي است كه اول بار گفت: اين مال من است.» «زنده باد كارگران همه كشورهاي جهان.» «چشم فقير را گرسنگي كور كرده است و چشم ثروتمند را طلا.» «با مالكيت خصوصي دشمنيم.»

قهرمان كتاب، يعني مادر، وقتي با اين انديشه‌ها و هيجانات ناشي از آن روبه‌رو مي‌شود تحت تاثير قرار مي‌گيرد. مانند هر فردي ديگري كه در آن زمان تحت تاثير قرار مي‌گرفت. مادر كسي است كه به معناي واقعي كلمه زندگي سختي داشت اما تصميم گرفت راه پسرش را دنبال كند. قبل از آن او هم صرفا زني بود مانند همه زنان ديگر اما بعد از دنبال كردن راه پسرش تبديل به قهرماني بي‌مانند شد. البته در كتاب زنان ديگر هم نقش‌هاي مختلفي داشتند اما قدرت شخصيت مادر همه را تحت تاثير قرار مي‌داد.

در نهايت اينكه انديشه‌ها و مفاهيم كتاب بيانگر قسمت مهمي از تاريخ هستند و خواندن اين رمان و البته آشنايي با اين مفاهيم نه تنها خالي از لطف نيست بلكه شايد ضروري هم باشد. البته وقتي خود گوركي هم ديد كه در عمل كار ممكن است به چه فاجعه‌هايي ختم شود در مورد رمان خودش مي‌گويد كه «مادر تحت تاثير هيجانات و با بي دقتي نوشته شده است.» ناگفته نماند كه كتاب ترجمه خوبي دارد اما ويراستاري ضعيفي دارد.

[ معرفي كتاب: رمان مزرعه‌ي حيوانات – معرفي همراه با اينفوگرافيك ]

جملاتي از متن رمان مادر

من كتاب‌هاي ممنوع مي‌خوانم. خواندن اين كتاب‌ها را از اين جهت ممنوع كرده‌اند كه حاوي حقايقي درباره زندگي ما كارگران هستند… اين‌ها را مخفيانه چاپ مي‌كنند و اگر در خانه ما پيداشان كنند مرا به زندان خواهند انداخت… به زندانم مي‌اندازند براي اينكه خواسته‌ام حقيقت را بدانم. مي‌فهمي؟ (كتاب مادر اثر ماكسيم گوركي – صفحه ۲۵)

ما بايد به دشمنان خود نشان بدهيم كه اين زندگي توام با اعمال شاقه كه آنان به ما تحميل كرده‌اند مانع از اين نيست كه خود را از لحاظ فهم و هوش با ايشان برابر و حتي بالاتر بدانيم. (كتاب مادر اثر ماكسيم گوركي – صفحه ۴۱)

تا زماني كه ثروتمندان هستند توده هيچ چيز نخواهد داشت، نه عدالت، نه شادي، نه هيچ چيز ديگر! (كتاب مادر اثر ماكسيم گوركي – صفحه ۱۱۹)

چقدر آدم در اين دنيا فراوان است… و هر كسي هم يك جور گله از روزگار دارد. پس آخر آدم‌هاي شاد و خوشبخت كجا هستند؟ (كتاب مادر اثر ماكسيم گوركي – صفحه ۱۴۷)

اگر بر سر راه مردمان عادل يهودايي پيدا بشود كه در كمين خيانت به ايشان نشسته باشد و من او را از بين نبرم خودم هم يهودا خواهم بود. (كتاب مادر اثر ماكسيم گوركي – صفحه ۱۷۲)

وقتي من پسربچه ده يازده ساله‌اي بودم يك روز هوس كردم كه خورشيد را بگيرم و در شيشه كنم. شيشه‌اي برداشتم و پاورچين پاورچين به ديوار نزديك شدم و يكهو… تراق! دست خودم را بريدم و كتك خوردم. پس از آن به حياط در آمدم و خورشيد را در بركه‌اي از آب منعكس ديدم. پايم را بلند كردم كه همانجا لگدش كنم، سرتاپايم گلي شد و باز كتكم زدند… آن وقت رو به آفتاب ايستادم و داد زدم: «اين‌ها مرا درد نمي‌آورد، اي شيطان سرخ، اين‌ها مرا درد نمي‌آورد!» و زبانم را برايش بيرون كشيدم… اين كار مرا تسكين داد. (كتاب مادر اثر ماكسيم گوركي – صفحه ۱۹۹)

رفقا! مي‌گويند كه در روزي زمين انواع و اقسام ملت‌ها هستند، از يهودي‌ها گرفته تا آلماني‌ها و انگيسي‌ها و تاتارها و غيره… ولي من باور نمي‌كنم! به عقيده من فقط دو جور ملت هستند و دو نژاد كه با هم آشتي ناپذيرند: يكي اغنيا و ديگر فقرا. آدميان به صورت‌هاي مختلف لباس مي‌پوشند و زبانشان نيز مختلف است، ولي وقتي آدم مي‌بيند كه ثروتمندان فرانسوي و آلماني و انگليسي چگونه با كارگران رفتار مي‌كنند متوجه مي‌شود كه همه‌شان دژخيم كارگرند. (كتاب مادر اثر ماكسيم گوركي – صفحه ۲۰۴)

ما مردمان طبقه پايين و خرده‌پا… همه چيز را حس مي‌كنيم، ولي بيان آنچه حس مي‌كنيم برايمان مشكل است. ما شرمنده‌ايم، زيرا مي‌فهميم ولي نمي‌توانيم بيان كنيم؛ و اغلب به دليل همين ناراحتي از دست افكار خود عصباني هستيم. خود زندگي هم ما را مي‌كوبد و از هر طرف تحت فشارمان مي‌دهد. (كتاب مادر اثر ماكسيم گوركي – صفحه ۲۴۶)

آن روز فرا خواهد رسيد كه همه كارگران تمامي كشورها سر بلند كنند و قرص و محكم بگويند: ديگر بس است! ما ديگر اين زندگي را نمي‌خواهيم! آن وقت قدرت رويايي كساني كه تنها به اتكاي حرص و آز خود قوي هستند فروخواهد ريخت، زمين از زير پاي ايشان در خواهد رفت و ديگر تكيه‌گاهي نخواهند داشت. (كتاب مادر اثر ماكسيم گوركي – صفحه ۲۷۲)

من به جاودانگي آدم‌هاي شرافتمند اعتقاد دارم. (كتاب مادر اثر ماكسيم گوركي – صفحه ۳۰۶)

حقيقت پنهاني دنيا را سير مي‌كند و در ميان توده‌هاي مردم براي خود لانه مي‌جويد. حقيقت براي مقامات دولتي به منزله دشنه است و آتش، و آن‌ها نمي‌توانند آن را بپذيرند، چون حقيقت گلويشان را مي‌برد و آتششان مي‌زند! (كتاب مادر اثر ماكسيم گوركي – صفحه ۳۳۸)

ما سوسياليست هستيم. و اين به آن معني است كه با مالكيت خصوصي دشمينم، زيرا مالكيت خصوصي بين آدم‌ها جدايي مي‌اندازد، ايشان را عليه يكديگر مسلح مي‌كند، رقابت آشتي‌ناپذيري از نظر منافع در ميان ايشان پديد مي‌آورد، براي كتمان يا توجيه اين رقابت دروغ مي‌گويند و همگان را با اشاعه دروغ و ريا و كينه‌جويي فاسد مي‌كند. ما مي‌گوييم جامعه‌اي كه به انسان به چشم ابزار ثروت‌اندوزي مي‌نگرد جامعه‌اي است ضد بشري و با ما دشمن است و ما نمي‌توانيم اخلاق رياكارانه و دروغين آن را بپذيريم. (كتاب مادر اثر ماكسيم گوركي – صفحه ۴۲۰)

حقيقت را نمي‌توان در درياي خون خاموش كرد. (كتاب مادر اثر ماكسيم گوركي – صفحه ۴۶۲)

مشخصات كتاب
  • عنوان: مادر
  • نويسنده: ماكسيم گوركي
  • ترجمه: محمد قاضي
  • انتشارات: جامي
  • تعداد صفحات: ۴۶۴

كتاب دميان | به قلم هرمان هسه

كتاب دميان اثر هرمان هسه مي باشد. اين كتاب به بيان داستان دوران جواني اميل سينكلر مي پردازد كه او در آن دوران به دنبال موضوعاتي از قبيل چگونگي رسيدن به وحدت،  راه پيدا كردن معنا و شكل و نوعي ديگر از مفاهيم عرفان و تربيت و جامعه مي پردازد. اين كتاب براي كساني است كه مي خواهند به يگانگي، وحدت و تماميت وجود را بدست آورند. اميل در اين داستان به دنبال اين است تا روحش را يكپارچه كند. در اين داستان ماكس دميان اميل را براي رسيدن به خواسته هايش كمك مي كند. نويسنده اين كتاب را با نثر شاعرانه و به صورت تمثيل نوشته كه جذابيت نوشته را دو چندان كرده است.دميان يكي از مهم‌ترين كتاب‌هاي كارنامه ادبي هرمان هسه، نويسنده نامدار آلماني است. هسه كه در سال ۱۹۴۶ برنده جايزه نوبل ادبي نيز شده است كتاب دميان را بلافاصله پس از جنگ جهاني اول نوشت؛ كتابي كه مي‌توان آن را آيينه تمام‌نماي انديشه هسه دانست. رمانتيسم آلماني، عرفان و شرق‌گرايي، آثار و انديشه‌هاي نيچه و يونگ و همچنين زمانه‌اي كه اثر در آن به نگارش درآمده است، از مضامين اثرگذار در كتاب دميان است.در قسمتي از متن پشت جلد كتاب آمده است:خودم را مانند تبهكاري يافتم كه به سبب دزدي تكه‌ناني محاكمه‌اش كنند، حال آنكه او مرتكب قتل شده باشد. احساسي بود نفرت‌انگيز و ناجور، اما قوي و به‌شدت گيرا كه مرا محكم‌تر از ديگر انديشه‌ها به راز و گناهم گره مي‌زد.از جمله كتاب‌هاي هرمان هسه كه در كافه‌بوك معرفي شده‌اند:• كتاب داستان دوست من• كتاب كلاين و واگنر• كتاب سيدارتها – همراه با اينفوگرافيككتاب دمياندر ابتداي داستان اميل، پسركي كه تا اواسط داستان حتي نامش را نمي‌دانيم، ده ساله است. پسري آرام، مطيع، غوطه‌ور در توجه و گرماي خانواده. اميل تصويري از خانه به مخاطب نشان مي‌دهد، تصويري همچون بهشت. بهشت كودكي كه بي‌گمان همه‌ي ما آن را تجربه كرده‌ايم. پدري مراقب، مادري دلسوز، تصويري گرم و صميمي از خانواده. اما طولي نمي‌كشد كه پرده‌هاي بهشت دريده مي‌شود و اين پناهگاه امن به دو پاره تبديل مي‌گردد.فرانتس كرومر، پسرك قلدر داستان، اميل را از عرش به فرش مي‌كشاند و تلاش مي‌كند با باج گرفتن از اميل كه خانواده‌اي مرفه دارد، او را تحت فشار قرار دهد. اين بار اميل رازي در سينه دارد كه او را از جمع شادمان و بي‌رياي خانواده دور مي‌دارد. ديگر آن حس يگانگي در دلش زنده نمي‌شود. سخت‌ترين موقعيت زماني است كه در حضور جمع خانواده بايد وانمود كند كه همه‌چيز بر منوال سابق است.سنگي به چشمه‌اي افكنده شده بود و آن چشمه روح كودكانه‌ي من بود. (كتاب دميان – صفحه ۴۵)اين ترس، وحشت و جدا افتادگي، زمينه‌اي مي‌شود تا او با مهمترين آدم زندگي‌اش آشنا شود؛ ماكس دميان. پسر آقامنشي كه فقط چند سالي از اميل بزرگتر است اما رفتار و سكناتش گونه‌اي بزرگ‌منشي و بي زماني به شخصيتش مي‌بخشد. اين دو خيلي سريع با هم دوست مي‌شوند و انديشه‌هايي كه دميان با اميل درميان مي‌گذارد سبب مي‌شود تا اميل آن بهشت موعود را بازسازي كند.مردمان بسياري مرگ و از نو زاده شدن را كه سرنوشت ماست تنها يك‌بار در زندگي تجربه مي‌كنند، زماني كه بناي كودكي‌شان پوسيده مي‌شود و به آهستگي از هم فر‌و‌مي‌پاشد، آن‌گاه است كه هرآنچه دوستشان مي‌داشتيم تركمان مي‌گويند و ما ناگهان تنهايي و سردي مرگبار جهان گرداگرد خويش را حس مي‌كنيم. چه بسياري كه براي هميشه در اين تنگنا گير مي‌افتند و سراسر زندگي‌شان را به نحو دردناكي در حسرت گذشته‌ي بازگشت‌ناپذير و در روياي پرديس گمشده كه بدترين و كشنده‌ترين روياهاست، سرمي‌كنند. (كتاب دميان – صفحه ۶۴)آنچه به كرات در اين اثر همچون ساير آثار هسه مي‌توان شاهد بود، تفكرات نيچه و آموزه‌هاي يونگ است. اعتراض هسه به نظام آموزشي ديكته‌گر كه مذهب را همچون چنگالي در ذهن دانش‌آموز فرو مي‌كند و مسير رسيدن به حقيقت را تنها يك راه مي‌داند، برگرفته از تفكرات نيچه است. ارادت هسه به تفكرات اين فيلسوف آلماني در ساير آثارش نيز مشاهده مي‌شود. از سويي نگاه او به آموزه‌هاي اساطيري يونگ و مفهوم آنيما به شكلي قوي در باغ عدني كه اميل به دنبال آن است رخ مي‌نماياند.از منظر يونگ براي تمام افراد بشر چنين پيش آمده كه با حادثه‌اي كوچك يا بزرگ از بهشت كودكي جدا مي‌شوند. بهشت يعني يگانگي، يعني به هم رسيدن دوپاره‌ها و در تمام مراحل زندگي اين انسان دوپاره در جستجوي يكي كردن اين تكه‌هاي جداست. اين رسالت بشر است؛ رسيدن به تماميت و فرديت يافتن.شخصيت اميل نيز به همين‌گونه در ابتدا دچار يك تناقض مي‌شود. زير سوال رفتن آموزه‌هاي پدر و درهم ريختن ديوارهاي بهشت همان تلنگر يا ضربه ابتدايي است. اينجاست كه پايه‌هاي جستجوي اميل براي يافتن دوباره بهشت، جستجوي جفت زنانه روانش و يكي كردن پاره‌هاي روحش بنا نهاده مي‌شود. و در انتها اميل بار ديگر وارد باغ عدن مي‌شود. آنجا كه ديدار حوا را آرام روح مي‌يابد.سوي ديگر انديشه و آثار هسه بسيار آلماني است و اگر خواننده منابع آلماني آثار هسه را نشناسد، براي نمونه موسيقي باخ يا فلسفه‌ي نيچه يا روانشناسي يونگ يا رمانتيسم آلماني، درواقع به شناخت درستي از او دست نخواهد يافت. (كتاب دميان – صفحه ۲۰۱)[ معرفي كتاب: كتاب رفقاي خيالي – نشر افق ] درباره رمان هرمان هسهدرباره خاستگاه و چرايي نگارش رمان دميان مي‌توان گفت چندين علت زمينه‌ساز نگارش اين اثر شگفت شد. يك زمينه‌ي ناسازگاري هسه در دوران نوجواني با والدين و نظام آموزشي ديكتاتورمآبانه‌اي بود كه او را به سوي افكار خودكشي، آسايشگاه رواني و فرار از خانه سوق داد.دوم آنكه دميان در بحبوحه جنگ جهاني اول نگاشته شد. روح صلح‌طلب هسه در اين زمان يكه و تنها بود. او كه دريافته بود اروپاي كهنه براي نو شدن نياز به يك تغيير دارد و در دل با اين همه خونريزي مخالف بود. هسه راه بيرون آمدن از تخم را جنگ نمي‌دانست. همين عامل باعث شد تا از حلقه روشنفكران و ادباي آلمان رانده شود و به عنوان يك خائن، فروش تمام كتاب‌هايش در آلمان ممنوع شد.عامل سوم را شايد بتوان سفر او به شرق و مواجهه او با واقعيات شرق دوست‌داشتني‌اش و تناقض آن با ذهنياتش دانست. اينجا بود كه دريافت اگر مي‌بايست به دنبال چيزي گشت بايد آن را در درون جستجو كرد. و همين مضمون به كرات در رمانش انعكاس يافته و دليل گيرايي و عمق آن جستجوي دروني شخصيت اصلي داستان يعني اميل سينكلر است. از سويي دوره هاي روان‌درماني او نزد دكتر لانگ از شاگردان پروفسور يونگ انديشه‌ها و آموزه‌هاي يونگي كه در كتاب به كرات شاهد آن هستيم را توجيه مي‌كند.خود هرمان هسه هم خود مي‌گويد:تقريبا تمام آثار منثوري كه نوشته‌ام بيوگرافي‌هايي روحي‌اند.همانگونه كه او در تمام سال‌هاي زندگي‌اش تلاش كرد تا پاره‌هاي گوناگون وجودش را آشتي دهد، دغدغه و وظيفه اصلي شخصيت‌هاي رمان‌هاي نيز جستجوي آن من يگانه و رسيدن به وحدت وجود است. آنچه يونگ فرآيند رسيدن به تماميت يا فرديت مي‌ناميد مضمون تكراشونده‌ي تمام آوار هسه است.در رابطه با اين نسخه از كتاب بايد گفت نشر افق با خريد حق انتشار اثر در ايران گامي بزرگ براي اداي دين به صاحب اثر برداشته است. ترجمه پيشين اثر كه برگردان خسرو رضايي است اگرچه حق مطلب را ادا كرده، در حفظ و انتقال شاعرانگي نثر هسه چندان موفق نبوده و از آنجايي كه چندين سال از انتشارش مي‌گذرد زبان آن براي مخاطب اين روزگار اندكي خشك است. ضمن اينكه اين ترجمه از آلماني انجام شده است. مزيت ديگر اين نسخه صفحات پاياني كتاب است كه به تفسيري از دميان و شرح تكاملي آثار هسه به قلم مترجم اختصاص يافته و خواندنش پس از رمان قطعا خالي از لطف نخواهد بود.[ معرفي كتاب: كتاب داستان‌هاي ماشين‌تحرير – نشر افق ]جملاتي از كتاب دمياناين دم مهم‌ترين و ماناترين لحظه بود؛ نخستين تَرَك در قداست پدر، نخستين شكاف بر ستوني كه بر آن زندگي كودكي‌ام آرام و قرار داشت، ستوني كه هر فرد پيش از آنكه به خودش بدل شود، مي‌بايست ويرانش مي‌كرد. از چنين تجربه‌هايي كه به ديده‌ي هيچ‌كس نمي‌آيد، خطوط دروني و اساسي سرنوشت ما شكل مي‌گيرد. چنين ترك و شكافي باز هم فزوني مي‌يابد، درمان مي‌شود و از ياد مي‌رود، اما در مخفي‌ترين خزانه‌هاي دل زنده مي‌ماند و خونريزي‌اش ادامه مي‌يابد. (كتاب دميان – صفحه ۳۰)نخستين بار مزه‌ي مرگ را چشيدم و مزه‌ي مرگ تلخ است زيرا مرگ زاده شدن است. (كتاب دميان – صفحه ۳۰)اكنون مي‌فهمم كه هيچ‌چيز در جهان براي آدميان ناگوارتر از پيمودن راهي نيست كه ره به خويشتن بَرَد. (كتاب دميان – صفحه ۶۰)هنگامي كه انسان به چيزي ضروري نياز دارد و اين چيز ضروري را مي‌يابد، اين ديگر از صدقه سر اتفاق نيست، از صدقه سر خودش است. اين تمنا و بايستگي راستين اوست كه ره بدان مي‌برد. (كتاب دميان – صفحه ۱۱۹)هنگامي كه ما از كسي بيزاري مي‌جوييم، در واقع از چيزي بيزاري مي‌جويي كه آينه‌ي وجود ماست. چيزى كه در درونمان نباشد، نمي‌تواند ما را برانگيزد. (كتاب دميان – صفحه ۱۳۷)براي انساني بيدار ذهن هيچ، هيچ و هيچ وظيفه‌اي وجود ندارد مگر جست و جوي خويشتن، در خويشتن استواري يافتن و كورمال كورمال به راه خويش رفتن، حال اين را به هركجا كه بينجامد. (كتاب دميان – صفحه ۱۵۴)عشق نبايد تمنا ورزد يا همچنين التماس كند. عشق بايد چنان قوي باشد كه به يقين دست يابد. آنگاه ديگر مجذوب نخواهد شد بلكه مجذوب خواهد ساخت. (كتاب دميان – صفحه ۱۷۹)بيشتر مردم عاشق مي‌شوند تا خود را گم كنند. (كتاب دميان – صفحه ۱۸۰)مشخصات كتاب• كتاب دميان• نويسنده: هرمان هسه• ترجمه: رضا نجفي• انتشارات: افق• تعداد صفحات: ۲۸۴