معرفي كتاب دختر پنهانم اثري متفاوت از النا فرانته

كتاب ها اين روزها مي توانند عضوي از زندگي ما باشند، ما مي توانيم با انتخاب و مطالعه بهترين كتاب، بهترين و شيرين ترين لحظات را براي يكديگر بسازيم. يكي از زيباترين و جذاب ترين لحظات ما كه مي تواند جديد و نو باشد با خواندن همين كتاب هاي گوناگون آغاز مي شود. شما هر كتابي را كه براي خواندن انتخاب مي كنيد، طبيعتا حرفي براي گفتن دارد. شما مي توانيد با انتخاب بهترين آن ها بيشترين تاثيرگذاري را از آن ها ببينيد. يكي از زيباترين كتاب هايي كه مي خواهيم در اين مقاله به شما علاقه مندان به كتاب و كتابخواني معرفي كنيم، كتابي با عنوان دختر پنهانم مي باشد. اين كتاب زيبا، به عنوان يكي از جذاب ترين و متفاوت ترين آثار نويسنده ايتاليايي، النا فرانته شناخته شده است. اين نويسنده با توجه به اين كه يكي از بزرگ ترين نوسندگان است و تا به الان موفق به دريافت جوايز ويژه اي به خصوص جايزه بزرگ بوكر شده است اما تا كنون كسي از هويت اصلي او چيزي نمي داند. در جلد پشت اين كتاب آمده است:

بر اين باورم كه كتاب‌ها وقتي منتشر شدند ديگر نيازي به نويسنده‌شان ندارند. اگر چيزي براي گفتن داشته باشند، دير يا زود خواننده خود را پيدا مي‌كنند، وگرنه خواننده‌اي نخواهند داشت.

خلاصه كتاب دختر پنهانم

شخصيت اصلي اين رمان كوتاه، زني ميانسال است كه براي جدا شدن از دغدغه‌هاي فكري، تصميم مي‌گيرد مدتي در يك ساحل دور استراحت كند. لدا – شخصيت اصلي رمان – دو دختر دارد كه كه او را رها كرده‌اند و به كانادا پيش پدرشان رفته‌اند. اين موضوع هسته اصلي رمان را در خود جاي دارد. البته وقتي دخترانش پيش او بودند، لدا زندگي چندان رضايت‌بخشي هم نداشت، اما به هر حال او يك مادر است.

وقتي دخترهايم به تورنتو نقل‌مكان كردند، جايي‌كه پدرشان سال‌ها بود زندگي و كار مي‌كرد، خجالت‌زده و متعجب شدم. وقتي متوجه شدم نه تنها اصلا ناراحت نبودم بلكه احساس سبكي هم مي‌كردم. انگار كه دقيقا همان‌موقع آن‌ها را به دنيا آورده باشم. براي اولين‌بار در طي تقريبا بيست‌وپنج سال ديگر اين نگراني را كه بايد از آن‌ها مراقبت كنم احساس نكردم. خانه مرتب ماند مثل اينكه هيچ‌كس در آن ساكن نباشد. ديگر نگران خريد براي خانه و شستن لباس‌ها نبودم. (دختر پنهام – صفحه ۷)

در ادامه، لدا مكان مناسبي در كنار دريا براي اقامت پيدا مي‌كند و تصميم مي‌گيرد هر روز به ساحل برود تا هم كارهايش را انجام دهد و هم از زندگي لذت ببرد. در ساحل متوجه مادر و دختري مي‌شود كه اوقات خوشي دارند و لحظه‌اي از همديگر جدا نمي‌شوند. او به شكل ناخودآگاه متوجه آن‌ها مي‌شود و بعد به شكل كاملا آگاهانه خود را با آن‌ها پيوند مي‌دهد، اما نه به شكل عادي. رفتاري كه از لدا سر مي‌زند عجيب و شايد حتي غيرقابل باور باشد. اما دليل اين رفتار را بايد در خاطراتي كه در طول كتاب مرور مي‌كند پيدا كرد.

نگاهم را از روي كتاب بلند كردم و آن‌ها را براي اولين بار ديدم، زن بسيار جوان و دختربچه را. از ساحل به سمت چتر بزرگ برمي‌گشتند. زن كه بيشتر از بيست سال نداشت سرش به سمت پايين بود و دختربچه سه چهار ساله كه سرش رو به بالا بود و مسحور به او نگاه مي‌كرد و همانطور كه مادري فرزندش را در آغوش بگيرد، عروسكش را به خود مي‌فشرد. با آرامش با هم صحبت مي‌كردند، گويي كه هيچ‌كس جز آن‌ها وجود ندارد. (دختر پنهام – صفحه ۱۷)

[ لينك: رمان آخرين انار دنيا ]

 

درباره رمان دختر پنهانم

در اين كتاب با مادر تحصيل‌كرده‌ و فهميده‌اي روبه‌رو هستيم كه زماني بسيار مورد تاييد همگان بود. اما زندگي كم‌كم سخت شد و علاوه بر سختي‌هاي زندگي بيروني، رنج‌هاي دروني هم آغاز شد و مي‌توان گفت شخصتي اصلي در دنيا دروني خودش شكست‌خورده است. او به هيچ وجه رضايتي از خودش و كارهايش ندارد و شايد همين عدم رضايت باعث شده است كه آن رفتار عجيب در ساحل از او سر بزند.

روبه‌رو شدن با يك مادر خوشحال و بچه‌اش كه آرامشي خاص دارند، دقيقا همان مواردي است كه لدا دوست داشت داشته باشد. همان زندگي ايده‌آلي كه لدا در حسرت آن بود. دختران لدا به او به چشم يك ابزار نگاه مي‌كردند كه  لدا بايد مراقب آن‌ها باشد، نيازهايشان را رفع كند و به طور كلي در خدمت آن‌ها باشد. البته گاهي اوقات به او اهميت مي‌دادند و نظر او را هم جويا مي‌شدند، «فقط براي اينكه بدانند آيا كفش‌هاي آبي با دامن نارنجي جور درمي‌آيد؟». همه اين‌ها باعث مي‌شد كه لدا كمبود را در خود احساس كند، فكر كند حتما اوست كه مشكلي دارد؛ در غير اين صورت اين موارد پيش نمي‌آمد. هرچه بيشتر لدا خود را فداي دخترانش مي‌كرد، رفتار نامناسب دختران بيشتر مي‌شد و رفتن دخترانش به كانادا نيز ضربه نهايي بر روح لدا بود. موضوعي كه غرور او را بسيار تحت تاثير قرار داد.

در واقع سراسر اين كتاب در مورد كشف روابط بين مادر و دختر است.

لدا در طول رمان، وقتي روزانه مادر و دختر خوشحال را مي‌بيند خاطرات خودش را مرور مي‌كند و به دنبال كشف جايگاه خودش در ميان اين خاطرات است. پايان كتاب اما، يك پايان عجيب است. پاياني كه نتيجه گيري از اين كتاب را بسيار سخت مي‌كند. (لطفا اگر اين رمان خوانده‌ايد، حتما نظرات ارزشمند خود را در پايان همين مطلب كامنت كنيد.) به طور كلي رمان ساده و روان است كه يك‌دست روايت مي‌شود. چند اتفاق مهم در آن وجود دارد كه مخاطب را جذب مي‌كند، اما آن اتفاق شگفتي‌ساز كه من در هنگام خواندن رمان منتظر آن بودم هيچ‌وقت رخ نداد.

ترجمه اين رمان كه توسط سارا عصاره انجام شده است، ترجمه قابل‌قبولي است اما مي‌توانست بسيار بهتر باشد. همچنين كتاب نياز به يك ويراستاري دارد كه اميدواريم در چاپ‌هاي بعدي كتاب انجام شود. لازم به ذكر است كه از اين كتاب، ترجمه ديگري تحت عنوان دختر گمشده از سوي انتشارات كتاب خورشيد وارد بازار شده است.

[ لينك: رمان من پيش از تو ]

جملاتي از متن كتاب دختر پنهانم

سخت‌ترين اتفاقات براي تعريف‌كردن، اتفاقاتي‌اند كه خودمان هم نمي‌توانيم آن‌ها را بفهميم. (دختر پنهام – صفحه ۶)

خيلي زود از آن مكان خوشم آمد. خوش‌برخورديِ مردِ تيره‌پوستي كه پشت صندوق بود، ملايمتِ جوان غريق‌نجات بلندقامت و بسيار لاغرِ بدون عضله‌اي كه پيراهن و شلوارك قرمز به تن داشت و من را به چتر بزرگ ساحلي همراهي كرد، از آن بابت مطمئنم كرد. شنايي طولاني در آب زلال كردم و كمي آفتاب گرفتم. بعد با كتاب‌هايم در سايه جا گرفتم و با آسودگي خيال تا غروب كار كردم و از نسيم و تغييرات سريع دريا لذت بردم. روز با چنان آرامش آميخته با كار، خيال‌پردازي و فراغتي گذشت كه از آن‌روز به بعد تصميم گرفتم هميشه به آنجا بروم. (دختر پنهام – صفحه ۱۴)

آدمها با ميلي حيواني كه باورهاي عمومي آن را تقويت مي‌كنند، خواهان داشتن فرزند مي‌شوند. (دختر پنهام – صفحه ۴۰)

دخترهايم را وقتي حواسشان نبود نگاه مي‌كردم. حسي پيچيده و متناوب از محبت و نفرت نسبت به آن‌ها احساس مي‌كردم. گاهي‌اوقات فكر مي‌كردم بيانكا غيرقابل تحمل است و به‌خاطر آن رنج مي‌كشيدم. بعد فهميدم كه خيلي محبوب است، دوست‌هاي زيادي دارد و فهميدم كه فقط من او را غيرقابل تحمل احساس كردم. من، مادرش و از بابت آن پشيمان شدم. (دختر پنهام – صفحه ۶۹)

سال‌ها قبل دختري بودم كه احساس مي‌كرد از دست رفته است. اين درست بود. تمام اميدهاي جواني‌ام به‌نظرم مي‌رسيد از دست رفته باشند. به‌نظرم مي‌رسيد كه دارم به سرعت به عقب برمي‌گردم به سمت مادرم، مادربزرگم، زنجيره زنان لال و خشمگيني كه از آنجا مي‌آمدم. موقعيت‌هايي ازدست‌رفته. جاه‌طلبي‌هايم هنوز شعله‌ور بودند و از بدن جوانم و از تخيلم كه پروژه پشت پروژه اضافه مي‌كرد، پروار مي‌شدند. احساس مي‌كردم كه شور و اشتياق خلاق من دائماً بيشتر به خاطر ارتباطاتي كه در دانشگاه‌ها بود و فرصت‌طلبي‌هاي ممكن شغلي كه وجود داشت، محروم مي‌ماند. به‌نظرم مي‌رسيد كه در ذهن خودم حبس شده‌ام، بدون اين‌كه امكانش باشد تا خودم را امتحان كنم. عصبي بودم. (دختر پنهام – صفحه ۸۳)

چه احمقانه است كه فكر كني مي‌تواني با بچه‌هايت درباره خودت حرف بزني قبل از اين‌كه حداقل پنجاه سال داشته باشند و انتظار داشته باشي كه آن‌ها تو را مثل يك انسان ببينند نه مثل يك وظيفه. (دختر پنهام – صفحه ۹۴)

پاره كردن پيوند با ديگران و احساس سبكي كردن مزيت نيست، عملي ظالمانه نسبت به خود و ديگران است. (دختر پنهام – صفحه ۱۱۰)

مشخصات كتاب

  • عنوان: دختر پنهانم
  • نويسنده: النا فرانته
  • ترجمه: سارا عصاره
  • انتشارات: نون
  • تعداد صفحات: ۱۶

 

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در رویا بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.